محسن کاکارش- بر اساس گزارشهای منتشر شده در روزهای گذشته یکی از فعالان اجتماعی اهواز زیر شکنجه جان خود را از دست
داده است. سایت اهوازنیوز در این زمینه نوشته است، یک فعال عرب اهوازی به نام رضا مغامسی از ساکنان شهر دزفول در یکی از زندانهای مخفی شهر اهواز زیر شکنجه کشته شده است.
این پایگاه خبری که اخبار مربوط به عربهای اهواز را پوشش میدهد، نوشته است: «وی روز چهارشنبه سوم فروردین ۱۳۹۰ بر اثر ضربههای شدید بر روی لگن خاصره و خونریزی داخلی کشته شد. همچنین حال هادی راشدی که طی روزهای اخیر دستگیر شده بر اثر شکنجههای پیاپی، وخیم است و زیر اکسیژن قرار دارد و هم اکنون بیهوش است.»
این در حالی است که برخی از گزارشها حاکی است طی دوماه گذشته بیش از ۲۳۰ تن از فعالان فرهنگی و اجتماعی عربتبار شهر اهواز بازداشت شدهاند. از سوی دیگر در ماههای گذشته شماری از زندانیان در اهواز همزمان با دور جدید اعدامها در ایران به دار آویخته شدند.
در پیوند با وضعیت فعالان اجتماعی عربتبار اهواز و با تاکید بر حوادث اخیر با دکتر کریم عبدیان، یکی از فعالان سازمان حقوق بشر اهواز گفتوگویی کردهام و نخست از او پرسیدهام: در چند روز گذشته اخباری مبنی بر كشته شدن یکی از فعالان اجتماعی عربتبار اهواز در زیر شکنجه منتشر شده است. شما چه اطلاعی از وضعیت آنها دارید؟
دکتر کریم عبدیان: شهروندی که زیر شکنجه در زندان خلفآباد کشته شد، آقای رضا مغامسی بود. ایشان یکی از فعالان فرهنگی معروف عرب بود و صرفاً کار فرهنگی میکرد و هیچگونه فعالیت سیاسی نداشت. آقای مغامسی جزو ۲۳۵ نفری است که طی دوماه اخیر دستگیر شدند. ایشان از فعالان حقوق بشر در اهواز، دزفول و شوشتر بودند. همچنین یکی دیگر از فعالان عرب که هم اکنون در زندان و در اغما به سر میبرند، آقای هادی راشدی هستند. ما وضعیت این دو نفر را از طریق سازمان حقوق بشر اهواز پیگیری کردهایم و اخبار منتشر شده را تایید میکنیم. شخص دیگری که زیر شکنجه هستند و از وضعیتشان هیچ اطلاعی در دست نیست، آقای رضا خالدی است. همچنین آقای عبدالرحمان اساطره، معلم شیمی در اهواز هم بازداشت شده است. وی در سالهای گذشته در زمینه فرهنگ، حقوق مردم و اجرای ماده ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی فعالیت داشتهاند. همانطور که اشاره کردم از بین ۲۳۵ نفر بازداشت شده میتوان به افراد سرشناسی مانند هاشم شعبانی و سعید عمویی اشاره کرد. هاشم شعبانی معلم دبیرستانهای اهواز هستند و دانشآموزان وی متوجه شدهاند که مدتی است سر کلاسهای درس حاضر نمیشود. سعید عمویی هم از شاعران شناخته شده عرب هستند. همچنین حبیبالله راشدی از خلفآباد که معلم شیمی نیز هستند، بازداشت شدهاند و هیچ اطلاعی از وضعیت ایشان در دست نیست.
فعالان عرب در اهواز چه خواستههایی دارند؟
عمدتاً خواستههای مردم عربتبار اهواز خارج از خواستههای دمکراتیک تمام مردم ایران نیست. برای آن بخش از ملیتهای ایرانی که زبانشان فارسی نیست در مرحله اول تدریس به زبان مادری مهم هست که یک حق اساسی و بنیادی هر انسانی است. مسئله دیگر برای عربها مسئله نفت است و اینکه نزدیک به ۹۰ درصد از نفت کشور در آنجا تامین میشود در حالیکه مردم منطقه در فقر وحشتناکی به سر میبرند. به هر حال با رشد آگاهی ملی، سیاسی و اجتماعی، مردم به این پرسش رسیدهاند که چرا از این همه ثروت حقوقی ندارند؟ چرا بیکاری بین جوانان عرب ۳۰ تا ۳۵ درصد است؟
دلایل آنان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است و مردم عرب به اصطلاح میخواهند خودشان امور سیاسی، اقصادی و سیاسی خودشان را در دست بگیرند. در تاریخ ایران یک استاندار و فرماندار عرب نبوده است و اکثر شهردارها و بخشدارها غیر بومی هستند.
میتوانید بیشتر توضیح بدهید که چرا علیرغم اینکه بیشتر نفت ایران از مناطق اهواز تامین میشود، فقر و بیکاری در این مناطق وجود دارد؟
از بیشتر از ۱۰۰ میلیارد دلار پول نفت و چهار و نیم میلیون بشکه نفت در روز که از منطقه صادر میشود حتی یک درصد هم به مردم و به منطقه خاستگاه آن تعلق نمیگیرد. نمایندگان مجلس شورای اسلامی در حدود ۱۰، ۱۵ سال گذشته خواستند لایحهای به مجلس بدهند که نیم در صد درآمد نفت منطقه اهواز یا خوزستان برای آبادی منطقه تخصیص داده شود. این مسئله چهاربار در چهار مجلس رد شده است.
بنابراین وقتی حکومت حاضر نیست یک درصد از درآمد نفت را به مردم بدهد، فقر وجود دارد. از طرف دیگر حکومت برای اینکه مردم ملت عرب اهواز را از کاشانه خود براند زمینهای کشاورزان را در سالهای گذشته گرفت و حدود ۳۰۰، ۳۵۰ هزار هکتار از زمینهای دو طرف کارون و کرخه را به سپاه و خانواده آنان داده است. این کشاورزان به شهرهای بزرگی مانند اهواز و تهران روی میآورند و در حاشیه شهرها ساکن میشوند.
مسئله دیگر زبان است. طبق آماری که حاکمیت میدهد در حدود دو سوم دانشآموزان عرب در ابتدایی و متوسطه ترک تحصیل میکنند و از چهار دانشآموز عرب که به مدرسه میروند تنها یک نفر میتواند دیپلم بگیرد. پس یک عرب از طریق زبان نمیتواند با یک فارس زبان در بازار کار رقابت داشته باشد.
مسئله دیگر کوچ اجباری عربها به دیگر استانها و سکونت دادن غیر بومیها در این منطقه است. حاکمیت میخواهد به اصطلاح غلظت عربی منطقه را به ضرر عربها تغییر بدهد و این کار حاکمیت بیشتر از زمانی است که صدام حسین با کردها در عراق کرده است.
عدم استخدام مردم عرب در شرکتهای نفت و گاز هرچه بیشتر به بیکاری و فقر دامن زده است. تنها ۱۰ درصد از شغلهای دولتی در دست عربهاست. عربها در شرکتهای دولتی استخدام نمیشوند و شرکتهای خصوصی هم تعهدی در این زمینه ندارند.
آیا دستگیریهای اخیر در اهواز میتواند با جنبش سبز و اعتراضها در تهران و دیگر شهرها رابطهای داشته باشد؟
بدون شک رابطه دارد. این مسئله تازگی ندارد از همان ابتدا که جنبش سبز شروع شد رژیم به انواع مختلف سعی کرد فعالان عرب را تحت فشار قرار دهد. ما اطلاع داریم در زندانها صدها زندانی سیاسی عرب در شهرهای مختلف ایران تحت فشار هستند و به آنان گفتهاند شما نباید در این جنبش شرکت میکردید. دستگیری برخی از فعالان اهوازی که در زمان آقای ریاست جمهوری آقای خاتمی فعال بودند و در پیوند با جنبش سبز هستند، نشان میدهد که رژیم میخواهد از پیوند جنبش در منطقه عربنشین استان اهواز با جنبش دمکراسیخواهی در تهران، در کردستان و جاهای دیگر جلوگیری بکند. شاید با دستگیریهای اخیر حاکمیت میخواهد ضرب شصتی نشان بدهد که به هیچ عنوان انعطافپذیری در این زمینهها ندارد. اگر شما به فهرست اشخاصی که دستگیر شدند توجه کنید میبینید اکثر آنها فعالان فرهنگی، اجتماعی و حقوق بشری هستند و رژیم ترس از این دارد که به جنبش سبز بپیوندند یا به طور ارگانیک با آن در ارتباط باشند.
در ماههای اخیر شماری از شهروندان در زندان اهواز به دار آویخته شدند. شما علت این اعدامها را چگونه میبینید؟
به نظر میرسد حاکمیت میخواهد زهرچشم بگیرد و به مردم عرب بگوید به هیچوجه انعطاف نشان نمیدهد زیرا عربها از لحاظ خواست تدریس به زبان مادری با دیگر ملیتهایی مانند کردها، بلوچها و آذربایجانیها نقطه اشتراک دارند.
نکته دیگر، رشد جنبشهای دمکراسیخواهی در کشورهای عربی بر عربهای اهواز بیتاثیر نبوده است. هم اکنون کانالهای بسیاری مانند العربیه و الجزیره در اهواز قابل دسترسی هستند و مردم از طریق آنان وضعیت کشورهای منطقه را پیگیری میکنند. به نظر میرسد رژیم به این نتیجه رسیده که باید جلوی فعال شدن همگانی عربها را در جنوب بگیرد و فاکتور دیگری که بسیار به آن اشاره شده این است که جنبش سبز نتوانسته از تهران خارج بشود به خاطر این که رهبران آن نتوانستهاند خواستههای مردم عرب، کرد، بلوچ و… را منعکس کنند.
هم اکنون ولی برخی از رهبران جنبش برخورد جدی با این مسئله دارند و حداقل در بین برخی از رهبران جا افتاده که اگر جنبش سبز میخواهد به موفقیت برسد بایستی همگانی و به اهواز، کردستان و بلوچستان منتقل بشود. بنابراین این یکی از دلایلی هست که رژیم میخواهد از بروز آن پیشگیری کند و با رعب، وحشت، کشتار و شکنجه میخواهد به مردم ثابت بکند که در این مورد به هیچوجه اغماص نخواهد کرد.